ماه من

+تولد مشترکی بنده و دخترعموم(مهسا)

++کیک منتخب پدرها!:|

+++بادکنک ها هم هنر خودمون دوتا!و البته آرزو!

++++بهله دیگه:)  :×

+عید مبارک

++آهنگ چه طوره؟؟

چیز خاصی نداره اما کلا نمره کامل در دسترس نمی باشد!

+فرق "اعتقاد" با "عقیده" چیه دقیقا؟!

++حواست نیــــــــــــــستـــــ 

+++خب فردا رو تعطیل کنن دیگه!اَه

روز های آخر سال تحصیلی خیلی روزهای جالبی اند!بین دانش آموزا و معلما تضاد زیادی وجود داره معمولا.بچه ها دیگه بی خیال می شن و شاد و شنگول!معلم ها هم درگیر دوره و رفع اشکال زورکی!!ما هم کلا روزای آخر شیطونی مون گُل می کرد(بیشتر از روزای دیگه!).یاسمین(با ساکن)یه اسپری داشت که در طول سال زیاد مستفیض شده بودیم و ...!سر زنگ ادبیات(آخرین جلسه)باز هم اسپری اش رو دراورد و  ما طبق معمول نق و نوق که اَه یاسمین خفه مون کردی و...!!معلم مون هم فکر کرد صدا از اون طرف کلاس میاد و سر اونا داد زد!ما هم از این اشتباه و البته اسپری زدن یاسمین،کلی خنده مون گرفته بود و دیگه سعی نکردیم جلو خنده مون رو بگیریم و بی خیال همه چی زدیم زیر خنده!!معلم مذکور هم که موضوع رو فهمیده بود رو کرد به ما و از بین ما ۶ نفر فقط به یاسَمین گیر داد که یاسَمین از تو بعیده!ما هم همچنان می خندیدیم...!

+خوشبختانه معلم ادبیات اصلا من رو نمی شناخت!

                                                                       ***

    زنگ تفریح بود.ما هم مشغول دیوونه بازی های خودمون بودیم!یاسمین(با ساکن)روی میز ما و پشت سَری هامون و میز جلویی مون دراز کشیده بود!!ما هم خنده مون گرفته بود و هی می گفتیم یاسمین بلند شو الان معلم میاد و ... .وقتی معلم وارد کلاس شد(دقیق یادم نیست کدوم معلم بود)همه در حالت برپا بودن و معلم نمی تونست ببینه ته کلاس چه خبره!!یاسمین هم هول شد و اومد که بلند بشه گیر کرد بین نیمکت ما و نیلوفر و فروغ(پشت ما)!!!حالا همه مون از خنده ترکیده بودیم و هیچ کس نمی تونست کمک یاسمین کنه!!خود یاسمین هم که بد تر از ما!!دیگه به زور جلو خنده مون رو گرفتیم  و یاسمین سریع رفت نشست سر جاش... .

                                                                        ***

  زنگ حرفه کلا درسی بود که از اول تا سوم راهنمایی همیشه در تلاش بودم که خوابم نبره!!پارسال هم خیلی وحشتناک درگیر این مبارزه بودم!!البته اکثر بچه ها همین حال رو داشتن.زمستون بود و سردی هوا آدم رو بیشتر خواب آلود می کرد!درس هم که یکنواخت و خسته کننده!تنها چیزی که باعث می شد سر کلاس بیدار بمونم نقاشی هایی بود که فروغ رو مانتوم می کشید... .خیلی خوب بود!!

                                                                       ***

    همون هفته های اول به این نتیجه رسیدیم که معلم علوم هیچ توجهی به جایی که ما نشستیم نداره!اصلا انگار ما وجود خارجی نداشتیم!دیگه تصمیم گرفتم یه دست درست کنم و روش چیزای برق برقی بچسبونم و یه چوب هم بهش وصل کنم که وقتی با معلم کار داشتیم یا می خواستیم سوالی جواب بدیم ازش استفاده کنیم!!روزی که علوم داشتیم با خودم بردمش مدرسه!به فروغ و نیلوفر و یاسمین و یاسَمین نشون دادم!سر زنگ علوم باز هم معلم عصبی مون کرد!!!فروغ یه دفعه دست رو از جامیز برداشت و برد بالا!!توجه معلم هم بهش جلب شد و با خونسردی گفت:برای زنگ عربی درست کردیش؟؟! ما هم که انگار یه لحظه ترسیده بودیم گفتیم:بله بله!!

یکی از دوستان(اسم نمی برم) رو دیوار چکیده ی درس رو می نوشت!به زبان فینگلیش که معلم موقع امتحان شک نکنه!!همچین دانش آموزایی بودیم ما...!

*در کل جنبه اعتراف داشت تا حدودی!!!

**نکته جالب اینجاست که معلم ها فکر می کردن ما چه قدر بچه های خوبی هستیم!!البته واقعا بچه های خوبی هستیم!

من همه در حکم تو ام،تو همه در خون منی/گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی

با همه ای رشک پری،چون سوی من بر گذری/باش،چنین تیز مران،تا که بدانم که تویی

دوش گذشتی ز درم،بوی نبردم ز تو من/کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی

چون همه جان روید و دل،همچو گیاخاک درت/جان و دلی را چه محل؟ای دل و جانم که تویی

ای نظرت ناظر ما،ای چو خرد حاضر ما/لیک مرا زَهره کجا تا به جهانم که تویی

چون تو مرا گوش کشان بردی از آنجا که منم/بر سر آن منظره ها هم بنشانم که تویی

مستم و تو مست ز من،سهو و خطا جست ز من/من نرسم،لیک بدان هم تو رسانم که تویی

زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم/عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی

+هویجوری!!

+بی ربط نوشت:بچه های کلاس زبان ۱۰۵!بیاین اینجا :  www.1215.blogfa.com

... حس عاشقانه ات را.

دوباره کابل برگردون بود و آتیش منقل هم خاموش!!

دو روز خیلی نبود و حقیقتا زیاد شرایط به سختی نگذشت!

نبود من هم که قشنگ حس شد!!:||

یه هفته هم از سال تحصیلی گذشت.

کلا این هفته زیاد شخصیت مون به فنا رفت!به لطف دبیران دلسوز:|

خوبه مدرسه...  :)

+نیمه اول: نــــباید گل می خوردیم.می تونستیم بزنیم...  اکبرپور.....